سكوتي گرم در گفتارمان بود
من و تو بهترين رفتارمان بود
تو مست و من گرفتار تو بودم
و من مشتاق ديدار تو بودم
هميشه تو به راهي رفته بودي
كه برگشتي ندارد ، گفته بودي
من اما هر كجا رفتي دويدم
نگاه مو شكافي در تو ديدم
كه دل دارد دلم يا محض بازيست
و يا تنها براي بي نيازيست
كه دنبال تو و عشقت دويدم
ولي من جز تو در دنيا نديدم
كه عاشق غير معشوقش نبيند
و گلها جز براي او نچيند
بگفتم گل ، غلط كردم خدايا
نبايد باشدش جزء هدايا
مگر عاشق تواند گل بچيند
كه گل عشقش بود ، گر او نبيند
و گل باشد نماد هر چه خوبي است
در اين دنيا كه گل بر دار چوبي است
چه سخت است دل بريدن از تو جانم
تو را من دوس ... ، نه لال است زبانم
كلام ناقصم قوت ندارد
كه زخم عشق من مرهم گذارد
و حاشا من چقدر خود دوست دارم
از اين رو عاشق لبخند يارم
نميدانم چه شد اينها شرو شد
و آيا عشق من با من دورو شد؟
تنم قوت ندارد باور اين را
كه او عاشق نبود در دل امين را
چه بازي هاي سختي ميكند دل
تا به كي مي افتد او در خاك و در گل
چه وقتي گربه ها و موش بازي
به پايان ميرسد الا به بازي
نظرات شما عزیزان:

افرین امین جان داداش گلم.

امیدوارم در مدیریت این وبلاگ موفق باشید